📌 اپیزود چهارم پادکست عدالت (انسان آزاد) و اپیزود 62 پادکست های روانشناسی و فلسفی رادیو بینا
- 📌 اپیزود ششم پادکست عدالت (برابری زن و مرد) و اپیزود 64 پادکست های روانشناسی و فلسفی رادیو بینا
- 📌 اپیزود پنجم پادکست عدالت (کدام کار درست است) و اپیزود 63 پادکست های روانشناسی و فلسفی رادیو بینا
- 📌 اپیزود سوم پادکست عدالت (آدمخورها) و اپیزود 61 پادکست های روانشناسی و فلسفی رادیو بینا
- 📌 اپیزود دوم پادکست عدالت (بزچران های افغان) و اپیزود 60 پادکست های روانشناسی و فلسفی رادیو بینا
- 📌 اپیزود اول پادکست عدالت (برابری) و اپیزود ۵9 پادکست های روانشناسی رادیوبینا
اپیزود چهارم پادکست عدالت (انسان آزاد) و اپیزود 62 پادکست های روانشناسی و فلسفی رادیو بینا
برای خواندن همه پادکست های عدالت کلیک کنید.
برای خواندن همه پادکست های روانشناسی کلیک کنید.
برابری مساوی با دخالت دولت یا آزادی فردی؟ (انسان آزاد)
در 3 اپیزود قبلی راجع به برابری و مفاهیم اخلاقی صحبت کردیم و به این نتیجهگیری رسیدیم که اجرای عدالت در یک جامعه و یا حتی در یک نهاد کوچک مثل خانواده، نیازمند رعایت اصول اخلاقی بوده و عدالت زمانی اجرا میشود که هم نسبت به قوانین متعهد باشیم و هم اصول اخلاقی را نادیده نگیریم.
مثالی هم زده شد به این صورت که: همسری که براساس قوانین میتواند از شریکش که مبتلا به بیماری سختی شده جدا شود، اما مفاهیم اخلاقی وی را سر دوراهی قرار میدهد. همچنین در مثال شهر سعادت، عدالت در آن شهر به این معنا بود که نفع تعداد زیادی از مردم درنظر گرفته شود، اما با این حال در حق آن بچه که در زیرزمین محبوس بود، اصول اخلاقی رعایت نشده بود. در این اپیزود میخواهیم راجع به ارتباط آزادی و برابری از نگاه دولت که همان قوانین است، بپردازیم.
برابری در نهادهای قانونی
ما در یک نهاد بزرگ مثل کشور یا نهادی کوچک مثل خانواده زمانی میتوانیم با آرامش و رضایت در کنار یکدیگر زندگی کنیم که برابری، اصول اخلاقی را زیر پا نگذارد. اما سوالی که اینجا مطرح میشود و در این اپیزود میخواهم به آن بپردازیم، مورد مفهوم آزادی است!
مفهوم آزادی هم مثل عدالت واژه سادهای نیست. آزادی از نظر شما چه معنایی دارد؟ آیا حکومت این اجازه را دارد که در برخی شرایط، آزادی را از ما سلب کند؟ آیا محدودیت و دخالت دولت در زندگی شهروندانش میتواند نقضکننده آزادی انسان باشد؟
ما به عنوان انسان در یک سیستم بزرگ مثل کشور، تا چه اندازه اجازه آزادی داریم؟ اصلا دولتها برای چه ایجاد شدهاند؟ حدود اختیارات یک دولت چیست؟ اینها سوالاتی است که میخواهیم در این اپیزود به آن جواب دهیم.
رابطه دولت، برابری و آزادی
از سوال اول شروع میکنیم؛ چرا در یک کشور نیاز به کسانی داریم که قانون وضع کنند؟ آیا ما به عنوان انسانهایی متمدن، صلاح زندگی خودمان را نمیدانیم؟ آیا ما در صورت نبود قوانین و دولت، دست به خشونت و ناهنجاری میزنیم؟ و اگر وجود دولت لازم و ضروری است، تا چه اندازه مالک آزادی و اختیارات ماست؟
چرا دولت شکل گرفت؟
بیایید اول با این سوال شروع کنیم که تشکیل دولتها به منظور برآوردن چه هدفی است؟ ما انسانها در سیر تکاملی خودمان متوجه شدهایم که اتحاد و زندگی کردن در کنار یکدیگر میتواند منافع زیادی را به دنبال داشته باشد. اجداد ما متوجه شدهاند که برای دفاع در برابر خطرات حیوانات وحشی یا حتی همنوعانی که برای غارت آذوقه یا سرپناهشان به آنها حمله میکردند، نیاز به یک گروه دارند.
ما مثل مارها زهر نداشتیم، مانند گوزنها شاخی هم روی سرمان نبود، به سرعت و تند و تیزی ببر هم نبودیم و پنجههایی تیز هم در کار نبود. ما برای بقا به اتحاد نیاز داشتیم. همانند حیوانات و از روی غریزه به بقا فکر میکردیم و این موضوع باعث جنگ، غارت و خونریزی بین ما و همنوعان خودمان میشد؛ پس به همدیگر متصل شدیم و اینگونه قبیلهها شکل گرفت، خانهها مرزبندی شد و دستورالعملهایی نوشته شد که اتحاد قبیله را بیشتر میکرد.
برای رهبری یک قبیله نیاز به فردی بود که باهوشتر و قویتر از دیگران باشد؛ پس آن فرد تبدیل به رییس قبیله و به تدریج فرمانروا شد. در ظاهر داستان اتفاق بدی نیفتاده بود. از آنجا که ما انسانها برای بقا تلاش میکردیم، نیاز به رییس و فرمانروا داشتیم و برای اینکه عضو یک قبیله شویم، باید دستورالعملها یا همان قوانین قبیله را رعایت میکردیم؛ حتی اگر با آن موافق نبودیم چون به صورت تنهایی و بدون گروه، ما شانسی برای بقا نداشتیم.
ارتباط دولت و آزادی
این موضوع طبیعی بود که وقتی ما عضو یک قبیله شدیم، به اندازه زمانی که تنها بودیم، آزادی نداشتیم. مثلا اگر قبل از پیوستن به قبیله میتوانستیم یک گوزن شکار کنیم و هر چقدر دلمان میخواست از گوشتش بخوریم، حالا منافع کل گروه با منفعت ما پیوند خورده بود و جیرهبندی غذا را پذیرفته بودیم.
با این حال هنوز هم ما انسان آزادی بودیم، اما در این آزادی تعریفهایی جدید وجود داشت؛ چون اکنون ما یک قبیلهی خیلی بزرگ شده بودیم. این موضوع را میتوانیم در سطح خانواده هم بررسی کنیم. زن و مردی که باهم ازدواج میکنند نسبت به دوران قبل از ازدواج ، وظایف و مسئولیتهایی دارند که قبلا نداشتند.
در دوران مجردی یک زن یا یک مرد میتواند هرطور دلش خواست وقتش را بگذراند. با هر شخصی که دوست دارد، معاشرت کند. در واقع حدود و مرز آزادی یک فرد مجرد نسبت به یک فرد متاهل متفاوتتر است، نه اینکه بیشتر باشد.
اما وقتی شما ازدواج میکنید، درست مانند آن قبیله که مثال زده شد، منافع گروهی با منفعت شخصی شما مرتبط میشود. این اسمش نبود آزادی نیست، بلکه تعریف آزادی در اینجا متفاوت است، همین.
در یک ازدواج یک زن یا یک مرد نمیتواند خارج از قوانین ازدواج یا تعهدات و قول و قرارهایی که با هم گذاشتهاند، بگوید: من یک انسان آزادم و هر کاری دلم خواست میتوانم انجام دهم، بلکه ما تعریف متفاوتی از آزادی در چارچوب خانواده داریم.
ما کانونی داریم که برای امنیت و تداومش باید قوانین را رعایت کنیم. اگر همسر یا پارتنر شما روزی به شما بگوید من آزادم و دوست دارم بیشتر وقتم را با دوستانم بگذرانم، شما چه واکنشی نشان میدهید؟ یا مثلا همسر شما تمام روز پای تلویزیون بنشیند و با شما در مدیریت خانه و امور مالی مشارکت نکند، چه اتفاقی میافتد؟ اگر به نظافت شخصی خود اهمیت ندهد، آیا این موضوع فقط مربوط به همسرتان میشود یا آرامش خانواده هم دچار اختلال میگردد؟
حالا بیاید در سطح یک کشور این موضوع را بررسی کنیم. دولتها درست مثل یک خانواده برای ایجاد امنیت و اتحاد ایجاد میشوند. قرار بر این است که با تشکیل دولت، گروهی مسئول حفاظت مردم باشند. دولتها قوانینی را وضع میکنند تا چرخه اقتصادی به گردش در بیاید، تا حافظ جان و مال مردم باشند.
در واقع فلسفه تشکیل دولت هم همین است. ما کسانی را انتخاب میکنیم که وظایف بزرگی را به انجام برسانند و قطعا انتظار داریم که تمامی این فعالیتها در جهت حفظ امنیت ما باشد. در قبال دولت و قوانینش قطعا ما هم آزادیهایی را از دست دادهایم درست مثل زن و مردی که با هم ازدواج میکنند. اما اینجا سوالی که مطرح میشود این است که دخالت دولت در آزادی ما تا چه اندازهای باید باشد؟ و ما تا چه اندازه مسئول زندگی خودمان هستیم؟
رابطه نابرابری اقتصادی و آزادی
در آمریکا نابرابری اقتصادی زیادی وجود دارد. عدهای معتقدند که برای جبران این بیعدالتی، ثروتمندان باید مالیات بیشتری بپردازند تا به فقرا کمک شود. در واقع درست مثل همان داستان رابین هود که از ثروتمندان پول میدزدید تا به مردم فقیر کمک کند.
مایکل سندل مثال جالبی در این مورد میزند. او میگوید شما یک میلیون دلار از بیل گیتس بگیرید و بین ۱۰۰ فرد نیازمند تقسیم کنید و با این حساب به هر کدامشان، نفری ۱۰ هزار دلار میرسد.
در واقع ما باید آنقدر از افراد ثروتمند مالیات بگیریم که آخرین دلار بیل گیتس هم خرج شود. آیا با اینکار ممکن است عدالت ایجاد شود؟ یعنی چون تعداد فقرای بیشتری خوشحال میشوند، به ناراحتی بیل گیتس برتری دارد؟
خیلی از افراد معتقدند باید سود و منفعت مردمی که در اکثریت هستند، یعنی فقرا لحاظ شود. اما میدانید چه کسانی با این نظر مخالفند؟
اختیارگرایان و مفهوم آزادی
مخالفان این دیدگاه که اصطلاحا به آنها اختیارگرایان میگویند، اعتقاد دارند وقتی شما مالیات بیشتری را از ثروتمندان بگیرید، انگیزه فعالیت و سرمایهگذاری کم میشود و سطح تولید پایین میآید. سطح تولید پایین به اقتصاد یک کشور ضربه میزند.
وقتی سفره کوچک باشد، چیزی نمیماند که بخواهیم با مردم تقسیم کنیم و اینجا فقرا هم ضرر میکنند. یعنی نابرابری هم به دنبال آن میآید. مخالفان نظر دیگری هم دارند. از نظر آنها مالیات گرفتن از ثروتمندان حق اولیه یک انسان را ضایع میکند. یعنی حق آزادی، چیزی که همه ما دنبال آن هستیم.
یک فرد ثروتمند که از راه مشروع و کاملا قانونی پولی به دست آورده، آزاد است که هر جور دلش خواست آن پول را خرج کند و اگر قرار است کمکی هم کند باید براساس خواست خودش باشد. این یعنی آزادی!
اختیارگرایان چون به آزادی انسان اعتقاد دارند، این بحث را به حوزههای دیگر هم میکشانند. مثلا میگویند بستن کمربند ایمنی یک موضوع شخصی بوده و اگر شخصی میخواهد جانش را به خطر بیندازد، دولت حق دخالت ندارد.
مثلا اگر شخصی میخواهد خودکشی کند، وی مالک جان خودش بوده و دولت حق دخالت در آن ندارد. در واقع آنها به یک دولت حداقلی اعتقاد دارند. دولتی که مانع سرقت اموال خصوصی شود، تامینکننده صلح و امنیت کشور باشد و غیر این هر کاری کند، آزادی مردم را سلب کرده است.
حرف آخر
گفته میشود که دکتری وجود داشت که به خواست خود بیماران، آنها را میکشت. در واقع بیمارانی که بیماریهای سختی داشتند و در رنج بودند، به خواست خودشان از دکتر میخواستند که روند مرگ را برایشان تندتر کند.
این دکتر 8 سال زندانی شد و شرط آزادیش این بود که دیگر چنین کاری انجام ندهد. چنین کاری در آمریکا غیر قانونی و نابرابری بوده و فکر میکنیم در خیلی جاها این قانون وجود دارد، اما آیا کسانی که خودخواسته به دنبال مرگ هستند، نسبت به جان خودشان اختیار و آزادی ندارند؟ آیا دولت اجازه دخالت در چنین کاری را دارد؟ درست مثل خرید و فروش اعضای بدن در بازار سیاه که خیلیها با انتخاب خودشان اعضای بدنشان را میفروشند.
به همه این سوالات فکر کنید و ابتدا خودتان به صورت مستقل فکر کنید. در اپیزود بعدی راجع به پاسخ این سوالات مفصل صحبت خواهیم کرد.
نظراتتان را راجع به سوالاتی که در این اپیزود مطرح شد، حتما برای ما بنویسید.
ممنون که با ما همراه بودید.
در این اپیزود به این سؤالات پاسخ دادهایم:
آزادی از نظر شما چه معنایی داره؟ آیا حکومت این اجازه را داره که در برخی شرایط، آزادی را از ما سَلب کنه؟ آیا محدودیت و دخالت دولت در زندگی شهروندانش میتونه نقض کننده آزادی انسان باشه؟ ما به عنوان انسان در یک سیستم بزرگ مثل کشور، تا چه اندازه اجازه آزادی داریم؟ اصلا دولت ها برای چی ایجاد شدن؟ حدود اختیارات یک دولت چیه؟
قبل گوش دادن به این اپیزود، ابتدا خودتون به صورت مستقل به این سؤالات جواب بدید.
همراهان عزیز رادیو بینا
انجمن بیا درد دل کن رادیو بینا همیشه و در هر شرایطی مشتاقانه منتظر دریافت سوالات شماست و کارشناسان رادیو بینا صبورانه پاسخگوی سؤالات شما خواهند بود.
psychology_.plus2@
psychology_.plus@
psychologyplusmagazine@
radiobina@
منتظر نظرات پرمهرتون هستیم.
هیچ کدام از محتواهای درج شده در رادیو بینا جنبه درمانی و تراپی نداشته و تنها تلنگری برای شماست که با واکاوي مشکلات خود، نسبت به درمان ریشه ای آن از یک مشاور و روان درمانگر کمک بگیرید.
📌به انجمن رادیو بینا سر زدی؟
وارد وبسایت که میشی پیام ثبت نام در انجمن برات میاد و میتونی بعد ثبت نام از بخش ویرایش مشخصات ، اسمت را مستعار انتخاب کنی، ایمیلی که باهاش وارد میشی برای کسی به نمایش درنمیاد و اطلاعاتت پیش ما محفوظه.
✅ از این به بعد میتونی هر درد دلی که داری توی انجمن برامون بنویسی.
ما در رادیو بینا مشکلات را تراپی نمیکنیم بلکه به شما سرنخهایی برای ریشه یابی مشکلاتتان خواهیم داد.
نظرات
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند